مربی من

http://www./my coach.blogsky.com

مربی من

http://www./my coach.blogsky.com

روزبهانی: بی خیال پول قزاق ها شدم تا برای ایران افتخار بیاورم (1)



تهران - ایرنا - سایت خبری خبر آنلاین می نویسد :قهرمان بوکس ایران می گوید تفکرش در مسابقات این است: «یا می برم،یا می برم!»

یکی چپ، یکی راست و یکی... احسان روزبهانی ؛ با صورتی زخمی و بینی شکسته در خبرورزشی. به خاطر قولی که داده بود آمد. اگر نه آنقدر خسته بود که به قول خودش: «کوفته ام، کوفتة کوفته.» او با سهمیه المپیک آمده بود. سهمیه ای که هزار و یک امید پشت آن خوابیده است. بوکس از آن دسته ورزش هایی است که در ایران توجه چندانی به آن نمی شود. به همین دلیل هم هست که ورزشکاران این رشته درآمد خوبی ندارند و بعضی از آنها مثل احسان مجبورند در خارج از ایران مشت بزنند و در کشورهای همسایه وارد رینگ شوند. با این حال وقتی پای ایران و افتخار آفرینی برای ایران به میان می آید، روزبهانی مثل خیلی از ورزشکاران دیگر بی خیال پول کشورهای دیگر می شود و فقط برای کشورش مشت می زند.

نمونه اش همین مسابقات کسب سهمیه المپیک در لیگ ستارگان جهان. «قید پول قزاقستانی ها را زدم، آن هم فقط به این دلیل که می خواستم ایران نماینده ای در لیگ ستارگان داشته باشد و سهمیه المپیک را کسب کند.»

روزبهانی در این گفت وگو از همه چیز و همه کس حرف زد. از نامهربانی هایی که با او شده تا وعده های واهی که خیلی از مسئولان در طول این سال ها داده اند. با این حال روزبهانی یک هدف بزرگ دارد ؛ اینکه در رینگ المپیک بجنگد و برای ایران حتی اگر شده یک مدال برنز بگیرد.

اصلاً چطور شد که احسان روزبهانی بوکسور شد؟ این همه رشته ورزشی و...

من بچه شیطانی بودم. خیلی زیاد. همه عزا می گرفتند وقتی مهمانی می رفتیم. برادر من بوکسور بود و دو دوره طلای کشوری دارد. او به باشگاه می رفت و من هم همراهش می رفتم. وقتی برمی گشتم خانه، خیلی زود خوابم می برد. به همین دلیل همه خوشحال بودند از اینکه من خوابیده ام. خانواده، برادرم را تشویق می کردند که احسان را همراه خودت به باشگاه ببر! می خواستند از دست من راحت شوند. گذشت و گذشت تا اینکه سال 83 من در نخستین مسابقه جوانان تهران شرکت کردم. البته آن زمان سن من کافی نبود ولی پارتی بازی کردم و در مسابقات شرکت کردم. آن زمان سه نفر را زدم و به اردو دعوت شدم. اوایل خیال می کردم همه چیز الکی است. از سال 84 یواش یواش وارد مسابقات باشگاهی، تهران، قهرمانی کشور، مدال طلا، دعوت به اردوی جوانان، انتخابی و فیکس شدن در تیم ملی شدم. مسابقات هندوستان سال 2011 نخستین تجربه خارجی من بود. اولین سفرم بود. اولین کسی هم بودم که تنها به سفر رفتم. آن زمان ویزای من نیامده بود و بچه ها همه رفتند و من کارم شده بود گریه کردن. خیلی تلاش کردم. به خاطر اینکه وزنم را نگه دارم در خانه طناب می زدم اما همزمان گریه هم می کردم. تا صبح شد و برای من هم بلیت گرفتند. رفتم و اولین بازی ام با کاپیتان هندوستان بود. به خاطر اتفاقاتی که افتاده بود عقده ای شده بودم. آن مسابقه را 42 بر 20 بردم و شدم پرامتیاز ترین بازیکن مسابقات اما بازی فینال را به قزاق باختم، چون تجربه نداشتم.

راهکار بهتری برای مهار تو در خانه نبود؟ کتک زدن و...

اصلاً، هر جا می رفتم می گفتند احسان آمد. حتماً یک اتفاقی می افتاد. یا خودم آسیب می دیدم یا دیگران.

در مدرسه چطور؟

هر روز دعوا بود.

پس حسابی دعوایی بودی که بوکسور شدی؟

آن موقع که عشق فقط دعوا بود. البته آن زمان که بوکس بازی نمی کردم اما دعوا همیشه بود.

و حتماً نمره انضباطت صفر؟

نه بابا. با همه ناظم ها رفیق بودم و همیشه 19 یا بیست می گرفتم!

دَرسَت چطور بود؟

کلاً در درس و مدرسه ضعیف بودم اما الان در مقطع کاردانی، معماری می خوانم.

چرا معماری؟

چون همه ورزشکاران رفتند سمت تربیت بدنی. حالا دور از شوخی، معماری رشته دوران دبیرستانم بود.

درباره لیگ ستارگان حرف بزن. جایی که نخستین سهمیه المپیک را برای ایران گرفتی. تو 4 تا بازی کردی. فکر می کنی کدام یک از بازی ها سخت تر بود؟

من تلاش زیادی کردم اما همه بازی ها سخت بود. 8 راند بوکس بود و نمی شود گفت کدام سخت بود. حریفان همه خوب بودند و جزو 8 نفر ستارگان جهان. بهتر است بگویم که بازی آسانی نداشتم. در این مسابقات فقط باید آماده باشی. یک ذره پایت بلغزد ناک اوت می شوی...
...ادامه درقسمت دوم
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.